۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

بعد از مدتها

مدتهاست می خواهم بنویسم اما این هفته اخیر بعد از خواندن وبلاگهای جالب و پر از حرفهای شنیدنی  کمی منصرف شدم.  از تکرار روزمرگی هم بیزارم فقط وقتی می بینم بعضی از همین وبلاگهای به نظر من خواندنی کامنت کمتر از من هم دارند به نظرم رسید باید برای  نوشتن بهانه پیدا کرد حتی اگر دعوت کننده اش یک صفحه باشد
این متن  همینگوی را از یک وبلاگ کپی کردم که متاسفانه اسمش یادم نیست

ولی واقعا از کشف این بلاگها و جستجو در آرشیوشان خوشحالم مطمئنم از خیلی از کتابهایی که این روزها با تبلیغات  به چاپ چندم می رسند بهتر می نویسند

 
ارنست همینگوی، برفهای کلیمانجارو



با خود گفته روزی از آن جا می رود و درباره آنها می نویسد و یک بار هم که شده کسی درباره آنها می نویسد که از چندوچون چیزی که می نویسد آگاه است. اما هیچ وقت دست به این کار نزده، چون هرروزی که نمی نوشته، هر روزی که به تن پروری گذرانده، هرروزی که همان کسی بوده که حالش را به هم می زده، توانایی اش کاهش پیدا می کرده و اراده اش در نوشتن سست می شده، به طوری که دست آخر، دستش دیگر به کار نمی رفته