۱۳۹۳ آذر ۲۲, شنبه

راز

چه می گفتی که مسحور و شیفته با تو می ماندم؟ می گویند پرحرفی ناگفته ها را فاش می کند وقتی با آرامش به کاناپه قهوه ای هال لم می دادی و اصرار می کردی باید حرف مهمی را آرام در گوشم بگویی که کاینات هم از آن بی خبر باشند می دانستم رازی داری. هر جور می نشستی حس می کردم آن سویی که نمی بینم با آن راز یکی می شود نمی شد تو را از همه جوانب ببینم گاهی می گفتم بخواب اما راز هم با تو می خوابید .
از من همه جزییات را پرسیده بودی می توانستی مرا داخل جعبه بگذاری هر جا خواستی پست کنی من یک کتاب خوانده شده بودم و تو یک خواب مه آلود
شهرزاد حقایق - بخشی از یک داستان- 22 مهر

۱۳۹۳ آذر ۱۴, جمعه

بی ربط



فقط خطوط و کلمات بی ربط نیستند. گاه حضور و نزدیکی مان با هر چه خوانده ایم و اشاره به کار بسته ایم بی ریط می مانند.
نمی شود . نمی توانیم.
این ربط را قبلا ، شاید، قبل از ما قانون کرده اند که برای گذشتن از آب باید دامنم ، شلوارت را بالا زد........... آدم تحمل سنگینی ندارد . اندازه ی چند نخ ، حتی کمی کسالت را.
بی ربط است دیگر............
شهرزاد حقایق چهارده آذر 93

۱۳۹۳ آبان ۱, پنجشنبه

دروغ

« با دروغ می تونی دنیاتو پیش ببری اما نمی تونی برگردی»
این را در دفتر کسی خواندم که بین دروغهایش گم اش کردم.

شهرزاد حقایق- اول ابان93

۱۳۹۳ مهر ۲۵, جمعه

مرده ی من

گفتی : من آدمها را در شعرم می کشم
نگفتم: من مرده ها را در شعرم زنده می کنم
حالا باید خوشحال باشم که در شعرت نیستم ؟و تو که همه شعرهایم هستی...........!!؟

شهرزاد حقایق - 25 مهر93

۱۳۹۳ مهر ۱۸, جمعه

سرمای نگاهت



چه تابستانی در نگاهت بود هر چه کمتر حرف می زدی.
دیروز هوا سردتر بود از پاییز . چقدر حرف زدی . هر چه بیشتر لباس پوشیدم پاییز  با تحکم بیشتری رفتن گرما را یادآوری می کرد.
چه سرمایی دارد نگاهت...................
خاطره مرداد سردترم می کند!

شهرزاد حقایق 17 مهر 93

۱۳۹۳ مهر ۱۵, سه‌شنبه

قلمت



این که از من گرفته ای چیز ساده ای ست: قلمت را که عاریه داده بودی.
دیگر  نوشته نمی شود. اتفاق بزرگی نیست. چند خطی به اشاره ی تو بود. که خودم  با عجله باید تمامش می کردم.
حالا به جای نوشتن حرفهایی می آیند و می روند. بازی عوض شده. دارد زیر پایمان سست می شودیا عمیق؟!!
شاید اصلا نه زمان اشتباه بود نه ما. شاید اشتباه  نکرده ی ما تنها نقطه قوت مان بود.
بگذریم. داری می گذری؟......... دلم به حدس نمی رود ......
شهرزاد حقایق- 15 مهر 93

۱۳۹۳ مهر ۳, پنجشنبه

ترک



این دلتنگی شدید در زمان خودش اتفاق افتاده.باید بگذارم هر چه
 می تواند سخت  شود.  ناگزیر می گذرد................ . ترک این اعتیاد هم دوره ی خودش را دارد. فقط همین که افسوس ندارد در بدترین لحظه ها به دلتنگی دهن کجی می کند.
فعلا رفته . تو اما برای همیشه رفته ای . آنقدر که حتی برای یاد آوریت هم چیزی باقی نگذاشته ای. ندیده بودم کسی همه ی خودش را ببرد.
ممنونم...............
شهرزاد حقایق سوم مهر 93

۱۳۹۳ مهر ۱, سه‌شنبه

نظر بازی



در نظر بازی ما بی خبران حیرانند!!
شیرین درباره یک ملاقات بی کلام گفته بود بعضی ها نظر بازند. خیلی بعد فهمیدم یعنی چه....
اینکه چطور کسی با نگاهش همه ی حرفهایش را می زند. نمی دانم چطور!! ولی هستند کسانی که زیباترین حرفهایشان را چشمهایشان می زند .
چه تلخ چه شیرین !
 مهم این است که این حرف فقط برای توست حتی در هیاهوی جمع و چه وصف حالی ست از حافظ !!
حالا هر چه می خواهی بیراه بگو. رد نگاهت را گرفته ام که ..............

شهرزاد حقایق اول مهر 93

۱۳۹۳ شهریور ۱, شنبه

ناچاری



دوست داشتن را چقدرش تعیین نمی کند چطورش پیش می برد.
اینکه هر صبح انقدر برنامه هایش را مرور کنی که از روزانه هایت جا بمانی
و...........بدانی سبد دوست داشتنش ته ندارد

حالا هم یک جمله یا مثنوی فرقی ندارد وقتی نمی شود بگویی............

شهرزاد حقایق -31 مرداد 93