۱۳۹۲ آذر ۲۵, دوشنبه

فیلم گلهورن و همینگوی

فیلم همینگوی و گلهورن به کارگردانی فیلیپ کافمن باز هم چون دیگر آثار او به زندگی بزرگان ادبیات پرداخته است. همینگوی و گلهورن همدیگر را در جنگ اسپانیا همراهی می کنند و پس از آن همینگوی از همسر کاتولیکش جدا می شود و با گلهورن ازدواج می کند. این ازدواج دوم با تنها زنی است که همپای وی در جنگ اسپانیا و خطر کردن بود. ولی داستان فیلم فقط همین است. دو ماجراجوی پرشور که دست به دیوانگی می زنند. شاید این بخشی از حقیقت باشد اما تماشاگری که همینگوی را می شناسد منتظر نشانه های هوشمندی و تفکر اوست نه پوسته بیرونی و هیاهویی که در زندگی بسیاری از افراد مشهور وجود دارد. مثل خوانندگان ، ورزشکاران ، سیاستمداران و ... . در کل فیلم وجه  خشونت ، اروتیک و بی منطق بودن به جای جسارت آنها  به حدی پررنگ شده که اگر کسی با همینگوی آشنا نباشد می تواند هر آدم مشهور  و البته خشنی را جایگزین او کند. بدیهی است مردی که داوطلبانه به جنگ داخلی کشوری می رود که امید پیروزی در آن ضعیف است نمی تواند ملایم و رومانتیک باشد اما این مرد نویسنده بزرگی است کسی که به دلیل حضور در جنگ توانسته وداع با اسلحه را بنویسد.این مرد ممکن است مشروبخوار قهار یا زن باره باشد اما اینها دلیل معروفیتش نیست چون خیلی از آدمهای دائم الخمر و زن باره حرفی برای گفتن ندارند. حسن نشان دادن زندگی خصوصی هنرمند در این است که می تواند اندکی از فضای ذهنی او را به مخاطب نشان دهد.  زیرا تفاوت درک و نوع نگاه انسانهای خاص در موقعیتی که دیگران فقط ناظر هستند و یا اگر درک می کنند قادر به بیان شیوای آن نیستند از یک نفر هنرمند می سازد. وجه تمایزی که او را از بقیه شاخص می کند. ولی این فیلم همینگوی را در حد تبلیغات توانبخشی مردان پرشور و هیجان زده نشان داده. وقتی بمباران تا یک قدمی هتل آنها آمده صحنه اروتیک افراطی با هم بودنشان چندش آور است نه هیجان انگیز.
فیلم برفهای کلیمانجارو  را وقتی چهارم دبستان بودم دیدم اما هیچوقت فراموش نکردم بازی گریگوری پک در نقش هری حضور همینگوی را پر رنگ تر و باور کردنی تر از داستان می کند.مردی که در چادر خوابیده اما روحش هم چنان در جستجوی عشق و تحلیل خاطراتش است. سرگشتگی و احساسات عمیقش بیشتر از او یک نویسنده ساخته تا شخصیت خود همینگوی در این فیلم. فیلم را دوست ندارم بازی ها تصنعی است.با اینکه نیکول کیدمن در فیلم ساعتها بازی بی نظیری در نقش ویرجینیا ولف ارایه کرد اما تمام مدت ما طنازی نیکول کیدمن شیک پوش و مغرور را می بینیم. نه زنی  با هویت مارتا گلهورن مصمم و  متفکر.فیلم به دو بخش تقسیم شده است یک وجه بازی هنرپیشه ها به عنوان دو هوسباز بی کله و وجه دیگر دیالوگهایی از دو نویسنده و خبرنگار برتر آن دوره.براحتی نیز می توان این دو بخش را از هم جدا کرد .چرا که باور کردن این حرفها از این دو آدم بسختی ممکن است . حس عمیق دو آدم مستقل ، دو تفکر و دو گانگی در عشق از این شخصیتهای سطحی بر نمی آید.
قلم پرها برگرفته از زندگی مارکی دوساد هم از آثار کافمن است.با وجود اینکه در این فیلم هم اغراق وجود دارد اما طبیعی است شخصیت دوساد نبایدمانند آدمی فرهیخته یا حتی نرمال به نظر برسد. اما فیلم بار هستی که از معروفترین کتاب میلان کوندر ساخته شده است  باز همفیلمی است در حد فیلمهای تمام اروتیک. حتی در تبلیغ فیلمهای سکسی معرفی می شود.گفته شده کوندرا هم به نحوه ساخت آن اعتراض کرده . اگر هم نمی کرد هر کسی که کتاب را خوانده باشد له شدن شخصیتها و فلسفه کوندرا را در فیلم به چشم می بیند.

وقتی فیلم همینگوی را می دیدیم یاد کتاب جاودانگی کوندرا افتادم در یکی از فصلهای کتاب کوندرا از قول یکی از نویسنده ها می گوید صد سال بعد دیگر کسی آثار ما را نخواهد خواند بلکه فقط به آثاری که درباره نوشنه شده رجوع خواهند کرد. در جقیقت اعتراض کوندرا به حاشیه یک هنرمند بخوبی در این فیلمها نشان داده شده است.

۱۳۹۲ مهر ۲۶, جمعه

گذشته


از فیلم گذشته از اصغر فرهادی نمی توان براحتی گذشت کسی که بخوبی از پس نمایش روان شناسانه شخصیتهای آثارش برآمده است اما گذشته در این فیلم نقش جندانی ندارد بازهم قرار گرفتن در موقعیت است و واکنش افراد نسبت به شرایط خود و دیگری.  انگار می خواهد بگوید به هر کجا روی آسمان همین رنگ است تنهایی درونی هیچ کجا تمام نمی شود اگر قرار باشد نتوانی هر جا جا که باشی تنهایی. مثل احمد و سمیر مهاجر.مثل مارین در خانه اش.
و گذشته نخی نیست که هر جا خواستی پاره اش کنی. اگر نجنبی می نشیند و برایت ادامه زندگی را می نویسد آنوقت می توانی همه چیز را بیندازی گردنش و بگویی سرنوشت من همین است که هربار تکرار می شود.مثل مارین.
فیلم گذشته رنگ و لعاب ندارد ساده ی ساده است مثل زندگی واقعی.

 و فرهادی چقدر خوب آدمها را می شناسد و خصومتی با زن ها و مردها یا حتی مذهب و جامعه خاصی ندارد. اما پیچیدگی روابط بین فردی برایش مهم است .همسر،والد،فرزند، شریک و همکاررا مثل یک پارل می چیند و نشان می دهد هر واکنش که فرد در موقعیت بروز می دهد می تواند زندگی خودش و اطرافیانش را تا سرحد مرگ و زندگی بکشاند. 

۱۳۹۲ فروردین ۳۰, جمعه


بر نردبانی ایستاده ام
                           بی پله
زیر آسمانی که ابری ست
                       و نمی بارد
با خورجینی بر شانه
 از سنگهای  بیابانی که نمی شناسم
و تو
و تو که همچنان حرف می زنی
                                         بی وقفه
با چشهایی که خیره اند
و لبریز از
واژه ی  نمی خواهم

شهرزاد حقایق -26/ 1/ 92



چند سالی ست که سریالهای ترک به دلیل اشتراکات فرهنگی جای خودرا در بین مخاطبان ایرانی پیدا کرده. نمی دانم این سریالها مثل سریالهای تلویزیون خودمان اغراق شده است یا تا چه حد به فرهنگ مردمش نزدیک است.اما انچه من در چند سریال دیده ام بیزاری از پدر است. پدرها یا مرده اند یا اگر هستند نقش عاطفی و حمایتگر ندارند.
پدر ایزل پس از بازگشت او بیرحمانه طردش می کند. در (عشق و جزا) پدر ساواش و یاسمین مرده اند.پدر چیچک او را با اسلحه می زند.(شمیم عشق) پدر تپراک و حوا سرنوشت آنها را برای پول به بازی می گیرد.حتی وقتی می فهمد حوا زنده است برای پول سکوت می کند.( عمر گل لاله ) پدر لاله در ابتدای فیلم می میرد و فرزندان نامشروعش را دوست ندارد.نجیب خان تا سالها پدر بودنش را اعلام نمی کند.( حریم سلطان)حتی پدر سلطان سلیمان مرد خشنی است که پسرش و والده از او به خوبی یاد نمی کنند.( از بوسه تا عشق)پدر لامیا مرده و پدر جمیل رابطه بدی با پسرش دارد.پدر کنان دزد بوده.( عمارت سراب)پدر گلی او را بارها به قصد کشت می زند.پدر کمال مرده است.
در عوض فرزندان نامشروع حتی در خانواده های سنتی جایگاهی برابر مشروعیت دارند.
فرزند ساواش،یشیم،یوسف،لامیا از طرف خانواده های سنتی به گرمی پذیرفته می شوند.
این نگاه متضاد بارها در این داستانها تکرار شده است. نمی دانم در ترکیه چه می گذرد.
 نمی دانم این نشانه ای از واقعیت و زندگی مردمانش است یا اتفاقی همه این سریالها بر این موضوع تاکید کرده اند. هر چه هست برای من عجیب و آزار دهنده بود. شاید اگر این داستانها متعلق به پنجاه سال پیش بود انقدر به چشم نمی آمد برای کشوری که چهار اسبه می تازد تا با ایجاد فضای فرهنگی اروپایی در جرگه اتحادیه اروپا قرار گیرد نگاهی تا این حد سخت و تلخ که انگار به قرن پیش تعلق دارد و در مقابل آن سهل انگاری مدرن در برابر فرزند نامشروع سوال برانگیز است که نکند این همه زیبایی فقط در ظاهر است درست مثل دوره پهلوی که فیلم های فارسی و مجلات می خواستند ایرانی بدون مذهب با نشانه های صوری غربی به نمایش بگذارند اما در عمل لایه های اعتقادی بسیاری از روشنفکران و مذهبی ها نادیده انگاشته شد.