۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

امروز در مطب دکتر کتاب <<نون نوشتن>> دولت آبادی را شروع کردم و تقریبا دو سومش را خواندم . در صفحه104 می گوید: تو  برا ی همدل خودت لازم نیست همه چیز را بگویی تا او اندکی از تو را بفهمد بلکه کافی ست اندکی بر زبان بیاوری تا او همه ی تو را بفهمد.>>

و یاد م آمد به چند شب پیش که جدالی لفظی داشتیم با پایانی پر درد و آزردگی.
 وقتی در یک رابطه حساب و کتاب غلط از آب در میاید یعنی محاسبات درست نبوده اما وقتی به قصد همدلی شرو
ع می کنی و میبینی تنها وجه اشتراک میان شما همزبانی ست آنوقت است که میفهمی به توهم مبتلا بوده ای.


۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

مثل همیشه با شعر و باز بدون تامل اول فروغ. بعد به بقیه شاعرانی که دوستشان دارم فکرمی کنم . اما فروغ از دوران نوجوانی تا امروز هنوز با من است . این همه سال با اینکه می دانم زندگیم هیچ شباهتی به او نداشته اما هرگز شعرش جدای از من نبوده خوانشی از درون به بیرون بوده نه اینکه فضای او به من غالب شده باشد.
و چه اندازه مایه تاسف که من بعد چند نسل دیگر حتی آسمانی هم ندارم که پرده ای آن را از من بگیرد. و دیگر این چراغ هم نمی سوزد.
بعد از مدتها دوباره به نوشتن وبلاگ اشتیاق پیدا کرده ام . به امیدی برای یافتن ذره ای همدلی یا همزبانی و در بهترین شکل راهی برای گفتگو.
به یاد جمله دولت آبادی در کلیدر افتادم که از زبان ستار به گمانم می گفت: حرف نشخوار ادمی ست. دیروز کتاب جدیدش << نون نوشتن >> را خریدم هنوز شروع نکردم فقط در صفحه اول نوشته بود : اندیشیدن را جدی بگیریم .
و چقدر حرف و تفسیر در این جمله هست برای من که بدانم اندیشیدن به چه؟ چه وقت می توانم بگویم می اندیشم؟ و براستی چقدر بر اساس آنچه اندیشیده ام زندگی کرده ام؟