۱۳۸۹ آبان ۸, شنبه

حرفهایی هستند که بیش از حد انتظار  باقی می مانند و تغییر شکل می دهند گاهی

گلوله آتش می شوند و بندرت کلید که وقتی بعدها وقتی پشت در ماندی راهگشا

شوند.

خیلی وقتها خواستم آتش را خاموش کنم و همیشه دلم می خواست کلیدی داشته

باشم برای آن دیگری.

اما اینها را از این سوی قصه می گویم آن سوتر به قول شاملو:

برای زیستن دو قلب لازم است

.... دستی که بدهد  دستی که بپذیرد..............

۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

سفر


همه فصلها را برای مسافرت دوست دارم. برای دیدن و تجربه کردن. فضایی که آدمها همین آسمان را بر سرشان دارند اما رنگ و روی تازه ، زبانی متفاوت و آدابی نو  به نگاهم می دهند.
منتظرم که را بیفتم برای دیدن شهری که ظاهرا چیزی ندارد اما دنیای آدمهایش آنقدر عمیق هست که می توانم فقط زیر یک سقف بمانم و لذت و همدلی را  در دنیایشان تجربه کنم.
فکر می کنم کسانی که  امکان سفرهای زیاد دارند تولدهای  مکرری را زندگی می کنند. چشمهایشان بینا تر از من . دلهایشان هم هشیارتر است.
برای خودم دعا می کنم  سفرهای طولانی، بارها بارها ، بینایی ، بیداری را.