۱۳۹۳ تیر ۸, یکشنبه

مهر پنهان

از سکس پنهان و حرفهایی که درباره اش زده می شود بیزارم. بویژه که درباره فیلم ها و سریالهای تلویزیونی باشد.
اما مهر پنهان را دوست دارم. از نقطه ای ناآشنا شروع می شود. مثل بازیهای زیر پوستی بازیگران قدرتمند سینما جان می گیرد و کدهایی می فرستدکه کم نیستند اما آنقدر ساده از مقابل چشمها می گذرند که فقط اهل دل بازی هایش را می بینند و به زبان نمی آورند چون مثل خوابی که در دستهای گوینده چیزی نگذارد بازی را می برد.
مهر پنهان مثل هر اثر هنری شروع و پایانی دارد. به قدرت بازیگرانش بستگی دارد از کدام راه به چه اوج و فرودی دست یابند. اما تجربه اش حقیقی ست. مثل شهودی که عارف نباید بگوید چون هم نا اهل را تاب شنیدنش نیست هم از دست می رود.
تو کجای این قصه ای..............................
شهرزاد حقایق- چهارم تیر نود و سه

فقط خودت

داری زندگیت را می کنی . نه منتظری نه امیدوار. نه حوصله خیال بافی حتی. که زندگی کمندش را دور سرش می چرخاند و می اندازد دور گردنت. یک وقت
می بینی این طناب یک سرش به گردن توست سر دیگرش به گردن کسی که تو هیچوقت فکرش را هم نکرده ای . نه اینکه محال تو بوده باشد. خیلی وقتها جلوی چشمت هم بوده اما ندیده ای او را. حالا هم بی تقصیری. این رشته بین شما را فقط خودتان هستید که میبینید. نه هست نه نیست. نه می توانی مدعی اش باشی نه خودت را گول بزنی که چیزی نبوده. ممکن است هیچوقت حتی آغاز هم نشده باشد آن طور که بتوانی از سر خط شروعش کنی . و می ماند در تو. ماهها و
بی اغراق سالها حتی. مثل جراحتی که درمان ندارد. دردش می رود و می آید.مثل پرونده های جنایی حل نشده که تا ابد باز می ماند.

شهرزاد حقایق- شش تیر نود و سه

۱۳۹۳ تیر ۲, دوشنبه

مهمانی



هر آدمی خدای خودش را می خواهد همان طور که رنج خود را دارد . اندوه و تنهاییش را هم. آدمی خدای دیگری را  فقط می شنود. دردهایش را کلمات درمان نمی کند .هر مرهمی برای هر زخمی نیست. آدمی خدایی می خواهد از آن خود. آنها که دارند می دانند. و  آنها که ندارند سنگ سیزیف را حتما دارند.
همان داستان مهمانی ست که میزبان یکی را می پذیرد یکی را نه.و آن که نه نصیب اوست هرگز نخواهد فهمید
شهرزاد حقایق-3/4/93