۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

نون نوشتن



<<وقتی می نویسم آدم نیستم وقتی هم نمی نویسم آدم – بهنجار و کامل- نیستم.>>

این جمله های دولت آبادی مثل کلمات قصاری هستند که می توان بعنوان تفکر و دیدگاه یک نویسنده  نقل قول کرد.

صرف نظر از وجدی که وقت خواندن این جمله ها به من دست داد من فکر می کنم در حقیقت جوهره نوشتن از همان زمان ننوشتنها ست  که متولد می شود.حالا یا از تجربه مستقیم نویسنده است یا دیده ها و شنیده ها یش.

 انچه نویسنده   را در شعف نوشتن مغرور و سرخوش می کند این است که می داند

این ماییم ما معمار آموخته هایمان هستیم.  یعنی که این << من >>  ماست که زیباتر و ارزشمندتر می شود. باز همه چیز به <<خود>> بر می گردد. به ماهیت خودباوری ، بالندگی و خود شیفتگی انسان اندیشمند.

 دولت آبادی دقیقا جاهایی که یاداشتهای روزنه اش را می نویسد انسانی حقیقی ست و جاهایی که به قلم رسمی و خطابه نزدیک می شود دل آزار و مصنوع.

دولت آبادی را جایی دوست دارم که می گوید: به آذر گفتم حتی اگر روزی دشمنم هم بشود احساسم نسبت به او تغییر نمی کند والبته این تعارف بود.

 من هم می دانم ما بارها این تعارفها را به هم هدیه کرده ایم اما مثل جوهری که بعد از مدتی از نامه بپرد آنکه هدیه را گرفته مبهوت می ماند که آیا اصلا هدیه های در کار بوده ؟ یا بلایی سر هدیه اش آمده؟!!

لحظاتی هست که فکر می کنم  نکند   در گفته هایمان بی آنکه  بدانیم زمانی که به دلیلی بر دیگران خرده می گیریم گاهی هم آشکارا به شکلی مو هن تر از آنکه دیگران را محکوم کرده ایم  خود جا پایی بر روح کسی گذاشته ایم .

به هر حال بعد از مدتها از دولت آبدی خواندم بخشهایی حدیث نفس بود و تلنگری به من که یادم باشد دولت آبادی هم ....................افسردگی داشت ...اشتباه می کرد...

و چقدر نادر در جمع بزرگان ادبیات صادق بود





۱ نظر:

  1. همه چیز شاید روَیایی بیش نباشد ؛ روَیایی که هر پاره ی آن را یکی می بیند ؛ بیشتر یا کمتر ؛ و این خود بستگی به آن دارد که خوابش تا چه اندازه سنگین باشد ؛ و مهم این است که آیا ما می توانیم روَیاهامان را با هم ترکیب یا دستکم نزدیک کنیم ؟

    پاسخحذف