۱۳۹۳ تیر ۱۵, یکشنبه

مرز عشق



هر قاعده ای استثنایی دارد حتی عشق که می گویند مرزی ندارد اما  گاهی عشق هم جایی برای پنهان شدن می خواهد که باقی بماند . تا وقتی هست نفس بکشد و تکه تکه نشود.
مثل پرنده کوچکی که حد پروازش کمی بالاتر از درختهای شاداب بهاری ست. مثل عشق  یک پیرمرد به دختری جوان یا شاگرد به  استاد  ، مرید و مراد،عشق به یک هنرمند.........
بعضی از عشقها برای وصل نیستند می آیند که نفس کشیدن راحت تر شود.تحمل روزهای ابری  آسان باشد و ظهر تابستان را که رحمی ندارد به شوخی بگذرانی.
 او نباید بفهمد. تو را ببیند و بداند. آن وقت پرنده کوچک اوج می گیرد به جایی که تابش را ندارد و تند تند بال می زند. شاید او  وقتی ببیند دستش را دراز کند و پرنده را در مشتش بگیرد . نکند حتی سنگ کوچکی پرت کند سمت پرنده!
عشق ها همیشه یک داستان ندارند هر کدام ، قصه و آدم خودش را دارد.
پس بیا و چشم بر هم بگذار...

شهرزاد حقایق- 15 تیر 93

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر